﷽
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ
السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً
وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى
تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها
طویلا...
عکسی زیبا را از تنگه بنو، لمزان (بندرلنگه) در هرمزگان را مشاهده می کنید.
در آستانه میلاد حضرت علیابن موسیالرضا(ع) از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر(عج) رونمایی شد.
💚❤️💚🍃🌻🍃❤️🍃🌻🍃💚❤️💚
💚❤️💚🍃🌻🍃❤️🍃🌻🍃💚❤️💚
💚اللهم صل علی محمدوآل محمد💚
⚘️⚘️🍀⚘️🍃🍀❤️🍀🍃⚘️🍀⚘️⚘️
❤️💚💚❤️و عجل فرجهم❤️💚💚❤️
💚❤️💚🍃🌻🍃❤️🍃🌻🍃💚❤️💚
💜❤️💜❤️💜❤️💜❤️💜❤️💜❤️💜
هر کس خدا را بندگی کند
خداوند همه چیز را بنده او میکند 🤲
رکاب سواری در تهران سال ۱۳۴۳ به یک پدیده تبدیل شده بود.
به گزارش جهان نيوز به نقل از اطلاعات آنلاین، مردان و یا نوجوانانی که با گرفتن دستگیره رکاب اتوبوسهای دو طبقه در تهران جا به جا میشدند، تصویری رایج در تهران ۶۰ سال پیش بود. روزنامه اطلاعات ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۳ با چاپ عکسهایی از این پدیده نسبت به خطرات آن هشدار داد. عکسها را تماشا کنید.
یکی از رزمندگان مدافع حرم تعریف میکند: «یکی از نیروها تازه به سوریه آمده بود. اولین صبحی که پیش ما بود، با شنیدن اذان صبح بیدار شد و آمد بالای سر ما تا برای نماز بلندمان کند. اما من گفتم: «مگر دیوانهایم نماز بخوانیم که زود شهید شویم؟»
یکی از زرمندگان مدافع حرم تعریف میکند: «حسین محرابی تازه آمده بود سوریه.
یک شب قبل از خواب با اشاره به بچهها گفتم که بیایید کمی با او شوخی کنیم و سر به سرش بگذاریم. ابوزهرا با یک چشمک به من فهماند که امشب خستهایم و بهتر است بخوابیم.صبح حسین با صدای اذان از خواب بیدار شد.
آمد بالای سرم و گفت: «حاجی! بلند شو نماز.» سرم را از زیر پتو بیرون آوردم و گفتم: «مرد حسابی! ولمون کن. نمازِ چی؟ برو بخواب.»با تعجب گفت: «حاجی صدای اذونه.»از زیر پتو گفتم: «بگیر بخواب آقاجان! حوصله داری؟»گفت: «من میخوام نماز بخونم.»با بیحوصلگی گفتم: «میخوای نماز بخونی بخون.
ولی از من میشنوی نخون که شهید میشی.»با ناامیدی پرسید: «یعنی شماها نماز نمیخونید؟»گفتم: «نه! مگه دیوانهایم نماز بخونیم که زود شهید بشیم؟ برو آقاجان. جمع کن خودت رو.» حسین نمیدانست اذان اول، اذان اهل سنت است.
همین که صدای اذان را شنیده بود بلند شده بود. من هم پیش خودم گفتم حالا که دیشب نشد اذیتش کنیم، الان تلافی کنم. حسین از حرفهای من تعجب کرده بود.
من هم زیر پتو از خنده غش کرده بودم. رفیقم محمد هم که اولین سفرش بود، کنارم خوابیده بود. با تعجب پرسید: «حاجی! مگه تو اینجا نماز نمیخونی؟» گفتم: «حرف نزن یره. مو تو مشهد نماز نخوانم که اینجه نخوانم؟ برو زیر پتو ساکت باش ببینم چکار مکنه.» حسین یکی یکی سراغ بچهها میرفت که بیدارشان کند.
بچهها هم موضوع را گرفته بودند، همه میگفتند که نماز نمیخوانند.حسین که دید هیچ کس بلند نمیشود، رفت وضو گرفت و ایستاد به نماز خواندن. تعقیباتش را هم خواند. ما هم از خنده پتو را گاز میزدیم.
نماز و تعقیباتش حدود یک ربع طول کشید. انگار خیلی هم دلش شکسته بود که با کسانی جهاد آمده که نمازخوان نیستند. همین طور که روی سجاده نشسته بود و داشت ناله میکرد و توی حال خودش بود، یک دفعه صدای اذان دوم که اذان شیعیان بود بلند شد.
حسین جا خورد. یک نگاه به پنجره کرد که این اذان چیست؟ در همان لحظه ما هماهنگ با هم بلند شدیم و آستینها را بالا زدیم که برویم وضو بگیریم. حسین پرسید: «پس اون اذان قبلی چی بود؟» زدیم زیر خنده. گفتم: «اینجا بیست تا اذان میگن. تو باید تشخیص بدی اذانت کدومه.»
منبع: کتاب «چخچخیها» به قلم ناصر جوادی
🌹امام على عليه السلام:
سخت ترين پشيمانى و بيشترين سرزنش دامنگير كسى مى شود كه شتابكار و بى فكر است و وقتى كار از كار گذشت تازه به سر عقل مى آيد
📙غررالحكم حدیث۳۳۰۸
🌱اللهم عجل لولیک الفرج🌱
همزمان با سالروز فاجعه بیرون راندن صدها هزار و آواره شدن دائمی مردم مظلوم فلسطین از تازهترین طرح دیوارنگاره میدان فلسطین با شعار "روز پیداش یک غده سرطانی" رونمایی شد.
چای واقعااااا #خستگی رفع میکنه دلتو
#گرم میکنه و بعدشم #آروم و #خنک میشی...
خاصیت #چای اینجوریه...
#مثل چای باش هم #آرام هم #گرم هم #خنک هم #آرامش بخش😇🫠
سلام امام زمانم❤
سلام زیباترین آرزوی من♡
تو چقدر معطری که نامت♡
دهانم را پر از بوی نرگس می کند♡
و یادت قلبم را سرشار از♡
شمیم یاس می سازد ♡
و مهرت جانم را مملو از♡
عطر رازقی می کند♡
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
عکسی زیبا از مسجد شیخ لطف الله اصفهان را مشاهده می کنید.
عکسی شگفت انگیز از کردستان زیبا را مشاهده می کنید.
عکسی از آبشار پشمکی رامیان در مه را مشاهده می کنید.
پیرمرد، تور چراغ را باد کرد. جعبه کبریت را از جیبش بیرون آورد و چراغ را روشن کرد. خواست آویزانش کند که عبدالحسین به حرف آمد و گفت: نبند حاجي.
قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود، تو منطقه دشت عباس، سایت چهار، چادرها را زدیم و تیپ مستقر شد.
آن موقع عبدالحسین، فرمانده گردان ما بود. با او و چند تا دیگر از بچه ها توی چادر فرماندهی نشسته بودیم. یکدفعه پارچه جلو چادر کنار رفت و مسئول تدارکات تیپ آمد تو.
یک چراغ توری تر و تمیز دستش بود. سلام کرد و گفت: به هر چادر فرماندهی، یکی از این چراغ توری ها دادیم، این هم سهم شماست. یکی از بچه ها رفت جلو. تشکر کرد و چراغ را گرفت.
او خداحافظی کرد و از چادر زد بیرون. آقای تنی، مسئول تدارکات گردان، سریع بلند شد.
گفت: از این بهتر نمیشه.
چراغ را گرفت. رفت وسط چادر. به خلاف سن بالا و محاسن سفیدش، فرز کار می کرد. با زحمت زیاد، یک آویز برای سقف درست کرد. حاجی گوشه چادر نشسته بود. داشت چفیهاش را بین دو تا دستش می چرخاند و همین طور میخ آقای تنی بود.
پیرمرد، تور چراغ را باد کرد. جعبه کبریت را از جیبش بیرون آورد و چراغ را روشن کرد. خواست آویزانش کند که عبدالحسین به حرف آمد و گفت: نبند حاجي.
آقای تُنی برگشت رو به او. با تعجب پرسید برای چی؟!
عبدالحسین به کنارش اشاره کرد و گفت: بگذارش این جا.
حاجی تنی زود رفت روی کرسی قضاوت. گفت: تا اونجا که نورش می رسه حاج آقا، حتماً که نباید کنار دستتون باشه.
حاجی لبخند زد و گفت: نه بیار کارش دارم.
چراغ را گذاشت کنار حاجی. او هم خاموشش نکرد. همه مانده بودیم که می خواهد چه کار کند.
صدای اذان مغرب بلند شد. چراغ را همان طور روشن برداشت و از چادر رفت بیرون، ما هم دنبالش. یکی دو نفر پرسیدند: می خوای چه کار کنی حاج آقا؟
گفت: بیاین تا ببینین.
رفتیم تو چادری که برای نمازخانه گردان زده بودند. به آقای تنی گفت: حالا فانوس این جا رو باز کن و جاش این چراغ توری رو ببند.
تازه فهمیدیم چی به چی است. تُنی سریع کار را ردیف کرد. حالا نمازخانه مثل روز، روشن شده بود.
حاجی، مسئول چادر را صدا زد. صورتش را بوسید و گفت: این چراغ مال بیت الماله، خیلی باید مواظبش باشی، یکوقت کسی بهش دست نزنه که تورش می ریزه.
ظرافتها و طرز کار چراغ را قشنگ، مو به مو براش توضیح داد. بعد هم رو کرد به ما و گفت: این چراغ دیگه مال نماز خونه شد.
بعد از نماز، فانوس را برداشتیم و بردیم چادر فرماندهی، حالا به جای چراغ توری، فانوس داشتیم؛ مثل بقیه چادرهای گردان.
خاطره ای از سید کاظم حسینی
برگرفته از کتاب «خاک های نرم کوشک»؛ روایت هایی از زندگانی شهید برونسی
عکسی از بادگیر، عنصر زیبای معماری ایرانی اما کمیاب در بوشهر را مشاهده می کنید.
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیحالجنان برای یکشنبههای ماه ذیالقعده نماز با فضیلتی بیان کرده است.
برای ماه ذی القعده در کتاب مفاتیحالجنان اعمالی بیان شده که شاید برجستهترین آن نمازی باشد که در یکشنبههای این ماه وارد شده است.
[سید بن طاووس]برای روز یکشنبه این ماه نمازی با فضیلت بسیار از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله روایت کرده است. مختصر آن فضیلت این است که: هر که آن را بجا آورد، توبهاش پذیرفته حق و گناهش آمرزیده میشود، طلبکاران او در قیامت از وی راضی شوند و با ایمان از دنیا برود، ایمانش از او گرفته نشود و قبرش وسیع و نورانی شود و پدر و مادرش از او راضی شوند، آمرزش حق نصیب پدر و مادر و فرزندان و نژاد او شود و روزی او توسعه یابد و فرشته مرگ در وقت مردن با او مدارا کند و جانش را به آسانی بگیرد؛ و کیفیت آن نماز چنین است:
روز یکشنبه غسل بجا آورد، وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سوره «حمد» را یک مرتبه و سوره «توحید» را سه مرتبه و سوره «فلق» را یک مرتبه و سوره «ناس» را یک مرتبه بخواند و پس از نماز، هفتاد مرتبه استغفار کند و استغفار را با «لَاحَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ؛ نیرویی جز به خدای والای بزرگ نیست» ختم کند.
سپس بگوید: «یَا عَزِیزُ یَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ فَإِنَّهُ لَایَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلّا أَنْتَ»ای توانا،ای آمرزنده، گناهان من و همه مردان و زنان مؤمن را بیامرز که گناهان را جز تو کسی نمیآمرزد.
رهبر معظّم انقلاب اسلامی در سال ۹۴ درباره اهمیت نماز یکشنبههای این ماه فرمودند:
«روزهای یکشنبه ماه ذیقعده ایّام توبه و انابه است و عملی دارد که مرحوم عارف بزرگوار حاج میرزا جواد آقای ملکی در المراقبات نقل میکند از رسول مکرّم اسلام که خطاب به اصحاب خود فرمود: کدامِ از شماها مایلید توبه کنید؟ همه گفتند ما میخواهیم توبه کنیم -ظاهراً ماه ذیقعده بوده است- طبق این نقل و این روایت حضرت فرمودند که در روزهای یکشنبه این ماه این نماز را -یک نمازی با یک خصوصیّتی در مراقبات ایشان ذکر میکنند- انجام بدهید. غرض، ایّام در ماه ذیقعده که اوّل ماههای حرام است در این سه ماه متوالی، ایّام و لیالی مبارک و متبرّکی است، پر از برکات است؛ باید از اینها استفاده کرد.» ۹۴/۶/۱۸
تماشای یک پرنده خاص به طور طبیعی و دیدن رفتار خاص آن، برای علاقمندان حیات وحش و طبیعت هیجان زیادی دارد.
آیتالله بهجت گفت: اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیـدار همه ائمه و انبیا علیهمالسلام را در وجـود خود تخفیف دهد، زیارت مشاهد مشرفه را بخواند.
عکسی از «ساحل درک در استان سیستان و بلوچستان، جایی که کویر و دریا به هم می رسند!»
صدها کٺاب شعر برایٺ سرودهام،
صحبٺ یک عمر عاشقیسٺ،
شوخی کہ ݩیسٺ...
جاݩمبہفدایـٺآقاجــ♥️ـاݩ
#رهبرم_سید_علـی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
انتشارات انقلاب اسلامی همزمان با برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، تصویری جدید از رهبر معظم انقلاب در کتابخانه شخصیشان منتشر کرد.
به گزارش جهان نيوز، انتشارات انقلاب اسلامی وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای تصویری جدید از رهبر معظم انقلاب در کتابخانه شخصیشان منتشر کرده است:
این تصویر همزمان با برگزاری سی و پنجمین دوره نمایشگاه کتاب تهران به همراه بیانات معظمله درباره ارزش و اهمیت کتابخوانی منتشر شده است:
«کتاب مجموعهای است از محصولات یک فکر، یک اندیشه، یک ذوق، یک هنر؛ مجموعهای است از یافتههای یک یا چند انسان. ما خیلی باید مغتنم بشمریم که از محصول فکر آحاد گوناگون بشر استفاده کنیم؛ این هدیه کتاب به ماست». 1390/04/29
همچنین این انتشارات اعلام کرده است که به مناسبت ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر، هدیه ویژهای به دختران حاضر در نمایشگاه اهدا میکند.
دختران گرامی که در ساعات پایانی روز پنجشنبه، 20 اردیبهشت و در روز جمعه 21 اردیبهشت از نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بازدید میکنند، هدیه خود را در شبستان اصلی راهروی 6، از غرفهی انتشارات انقلاب اسلامی دریافت کنند.
شهید آیت الله محمدباقر صدر رحمت الله علیه درباره سرچشمه گناهان می فرماید:
پوستر ویژهی خط رهبری به مناسبت اعتراضهای گستردهی دانشجویی علیه رژیم صهیونیستی و برای حمایت از فلسطین و غزه در آمریکا و دیگر نقاط دنیا.
تصویری از شهیدان کاظمی و سلیمانی در نماز جماعت به امامت ولی امر مسلمین.
در آستانه ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر (عج) رونمایی شد.
با این که در آن مقطع ما رابطه عاطفی عمیقی با هم داشتیم، من کاملا این شرایط را پذیرفته و کوچکترین گلایه ای به محمد نمی کردم.
دو ماه بعد از آمدن به به خرمشهر، برای این که زندگی مان نظم داشته باشد، با محمد قراری گذاشتیم که او یک شب در میان از ساعت ده شب تا هفت صبح در خانه باشد.
با وجود این قرار، از پس کارش زیاد بود، گاهی اوقات نمی توانست سر موقع به خانه بیاید. وقتی هم می آمد، آن قدر خسته بود که زود خوابش می برد و هر چقدر بچه های سپاه با بی سیم محمد تماس می گرفتند، هوش نمی آمد. اگر در طول روز کاری پیش می آمد، می رفتم سپاه، محمد را می دیدم، ده دقیقه نیم ساعت صحبتم را با او می کردم و برمی گشتم.
با این که در آن مقطع ما رابطه عاطفی عمیقی با هم داشتیم، من کاملا این شرایط را پذیرفته و کوچکترین گلایه ای به محمد نمی کردم. نه در این رابطه، بلکه حتی اگر در مراوده با اطرافیانم دلخوری پیش می آمد و از مسئله ای ناراحت می شدم و با دلتنگی برایم حادث می شد، همه را در خودم می ریختم و هیچ وقت محمد را درگیر مشکلاتم نکردم.
به هر حال، سپاه خرمشهر تازه شکل گرفته بود و یک عده از بچه های مخلص خرمشهر جمع شده و می خواستند کار کنند و کم تجربه بودند.
جمع و جور کردن آنها نیاز به وقت زیادی داشت، لذا اصلاً مزاحم محمد نمی شدم. یادم هست یک بار محمد به من گفت: «از وقتی من ازدواج کردم، خیلی از بچه های سپاه به فکر افتادن که زن بگیرن.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «خب می بینن تو هیچ مزاحمتی برای کار و برنامه های من نداری، هوا برشون می داره! بهشون می گم بابا، برید به مقدار بیشتر حساب کتاب کنید! فکر نکنید همه ی زن ها و زندگی ها یه جور هستن!»
برگرفته از كتاب «محمد نبودی» مجموعه خاطراتی از شهید سید محمد علی جهان آرا